قوله تعالى: و إذْ أخذْنا میثاقکمْ لا تسْفکون دماءکمْ الآیة سیاق این آیت تهدید ظالمانست و تخویف ناپاکان که بر مسلمانان ستم کنند، و در خون و مال ایشان سعى کنند، و بدست و زبان خود ایشان را برنجانند تا از خان و مان بیفتند، نقدى در مسلمانى ایشان خلل است که مصطفى ع گفت: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»


و در دنیا لعنت خداوند بریشان و در عقبى جاى ایشان آتش سوزان. یقول الله تعالى: ألا لعْنة الله على الظالمین یوْم لا ینْفع الظالمین معْذرتهمْ و لهم اللعْنة و لهمْ سوء الدار ترى الظالمین مشْفقین مما کسبوا و هو واقع بهمْ و یوْم یعض الظالم على‏ یدیْه‏


و الظالمین أعد لهمْ عذابا ألیما و الظالمون ما لهمْ منْ ولی و لا نصیر. و در قرآن فراوان است ازین تهدید ظالمان و انذار مجرمان. روى ان داود ع نظر الى منجل من نار یهوى بین السماء و الارض، فقال یا رب ما هذا قال هذا لعنتى تدخل بیت کل ظالم. و قال سعید بن المسیب: «لا تملئوا اعینکم من اعوان الظلمة الا بانکار من قلوبکم، لکیلا تحبط اعمالکم الصالحة. و قال الحسن من دعا الظلم بالبقاء فقد احب ان یعصى الله عز و جل، الظالم و المعین على الظلم و المحب له سواء.» و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: «قال الله تعالى لا تدخلوا بیتا من بیوتى و لاحد من عبادى عند احد منکم ظلامة فانى العنه ما دام قائما یصلى حتى یرد تلک الظلامة الى اهلها.


و قال صلى الله علیه و آله و سلم لا یقفن احدکم على رجل یقتل ظلما فان اللعنة تنزل من الله على من یحضره اذا لم یدفعوا عنه.


و قال ابو الدرداء «ایاک و دعوات المظلوم فانهن یصعدن الى الله تعالى کانهن شرارات نار.» و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: «ایها الناس اتقوا الله، فلا یظلم مومن مومنا الا انتقم الله من الظالم یوم القیامة و ذلک اذا کان عز و جل بالمرصاد، و هو القنطرة الاعلى من الصراط، یقول و عزتى لا یمر بى الیوم ظلم ظالم.


گفته‏اند این ظلم ظالم از حرص وى خیزد بر دنیا و راندن شهوات، که چون همگى وى دوستى دنیا بگرفت و شهوات بروى مستولى شد دل وى تاریک گردد، و رقت و سوز در وى نماند. پس شفقت برخیزد و بر خلق خدا ظلم کند، و اثر این تاریکى فردا در قیامت پدید آید، چنانک مصطفى ع گفت: الظلم ظلمات یوم القیامة نه یک ظلمة خواهد بود بل ظلمات بسیار خواهد بود، چنانک امروز نه یک شهوتست بلکه شهوات بسیار است، پس چون سر همه ظلم دوستى دنیا است هر کس که دوستى دنیا از دل خود بیرون کند شهوات بروى مستولى نشود، و در دل وى رقت و سوز بماند، و بر همه خلق خدا مهربان بود، تا اگر سگى بیند شفقت از وى باز نگیرد، و او را نیازارد بلکه او را بنوازد، چنانک عیسى ع کان یسیح ببعض بلاد الشام اذا اشتد به المطر و الرعد و البرق فجعل یطلب شیئا یلجأ الیه، فرفعت له بخیمة من بعید، فاتاها فاذا فیها امرأة، فحاد عنها فاذا هو بکهف فى جبل، فاتاه فاذا فى الکهف اسد، ثم قال الهى جعلت لکل شى‏ء مأوى ثم لم تجعل لى مأوى، فاجابه الجلیل مأواک عندى فى مستقر رحمتى، لازوجنک یوم القیمة مائة حوراء و لأطعمنک فى عرسک اربعة آلاف عام یوم منها کعمر الدنیا، و لآمرن منادیا ینادى این الزهاد فى دار الدنیا و راوا عرس الزاهد عیسى بن مریم ع ثم أنْتمْ هولاء اهل معانى درین آیت لطیفه‏هاى نیکو گفته‏اند: یکى آنست که تقْتلون أنْفسکمْ اشارت میکند که شما بعمل ناپسندیده و فعل نکوهیده خود را در گرداب عقوبت مى‏اوکنید و آن عقوبت شما را بجاى قتل نفس است، یعنى مکنید چنین و تن خود را بدست خویش مکشید، همانست که جاى دیگر گفت و لا تقْتلوا أنْفسکمْ.


و آنچه گفت: تخْرجون فریقا منْکمْ منْ دیارهمْ اشارت میکند که شما بعضى قوتها از نهاد خود و از مقتضى آفرینش خویش مى‏بگردانید، و آن را ضایع میگذارید، چنانک مثلا قوت عامله از بهر آن در نهاد آدمى آفریدند تا بدان عمل کند و بجاى خویش استعمال نماید، پس اگر تقصیر کند یا نه بر جاى خویش استعمال کند از محل خویش بگردانیده باشد. راست چنان باشد که کسى را از سراى خویش بیرون کنند.


و آنچه گفت: و إنْ یأْتوکمْ أسارى‏ تفادوهمْ اشارت میکند که دیگران را راه مى‏نمائید و خود گمراه میشوید، دیگران را پند میدهید و خود پند مى نه پذیرید. چنانک جاى دیگر گفت أ تأْمرون الناس بالْبر و تنْسوْن أنْفسکمْ.


أولئک الذین اشْتروا الْحیاة الدنْیا بالْآخرة در قرآن نظائر این فراوانست منها قوله تعالى: و رضوا بالْحیاة الدنْیا و اطْمأنوا بها أخْلد إلى الْأرْض و اتبع هواه و آثر الْحیاة الدنْیا بلْ توْثرون الْحیاة الدنْیا میگوید ایشان که دنیا خرند و عقبى فروشند و هواء نفس بر رضاء مولى اختیار کنند فلا یخفف عنْهم الْعذاب عذاب ایشان را پایان پدید نکنند، و آن عذاب بریشان سبک نکنند نه در دنیا و نه در عقبى، در دنیا عذاب ایشان جمع مال است و طلب حرمت و جاه و شره و حرص نفس اماره و هو المشار الیه بقوله إنما یرید الله لیعذبهمْ بها فی الْحیاة الدنْیا و آن طلب و شره ایشان را غایتى نیست، تا در آن غایت خفتى پدید آید.


آن گه گفت و لا همْ ینْصرون ایشان را در آن مال نصرتى نیست نه در دنیا نه در عقبى: در دنیا آنست که صاحب مال بوقت مرگ گوید ما أغْنى‏ عنی مالیهْ و در عقبى آنست که رب العالمین گفت: منْ ورائهمْ جهنم و لا یغْنی عنْهمْ ما کسبوا شیْئا.


و لقدْ آتیْنا موسى الْکتاب اشارتست بنواخت موسى بن عمران.


میگوید وى را کتاب توریة دادیم که هم نورست و هم ضیاء و هم فرقان، ضیاء دل مومنان، نور دل دوستان، آرام جان مریدان.


آن گه گفت و قفیْنا منْ بعْده بالرسل پیغامبران را فرستادیم پس از وى فرا پى یکدیگر داشته و هر یکى را نو تشریفى و دیگر خاصیتى و نواختى داده: آدم را در خلقت کرامت، ادریس را زندگانى تا قیامت، نوح را اجابت دعوت، ابراهیم را خلعت خلت، اسماعیل را فدا کبش بکرامت، داود را آواز بنغمت و ملک و نبوت، سلیمان را ملک عظیم و علم و رسالت و سخن گفتن وا مرغان و جن و شیاطین و باد را اطاعت، یحیى بن زکریا را عصمت، موسى را مکالمت بى واسطه، پیغامبر ما را سید اهل زمین و سما را، مهتر و پیش رو انبیا را، هر چه جمله پیغامبران را داد از نواخت و کرامت آن همه مصطفى را ارزانى داشت، وانگه او را بریشان افزونى و برترى داد.


اگر آدم را در خلقت کرامت بود که ید صنعت الله بوى رسید، مصطفى را همین نواخت بود و بر آدم فضل داشت، که آدم هنوز از آب و گل بود، هنوز در و نه فهم بود نه فطنت نه استیناس بود نه مشاهدت که ید صنعت حق بوى رسید، باز مصطفى شب معراج با دانش و عقل بود، با مشاهدت و موانست بود، که ید صنعت حق بوى رسید. چنانک در خبرست: فوضع یده بین کتفى فوجدت بردها بین ثدیى و اگر ادریس را مکان عالى داد عالى‏تر از مقام مصطفى نبود، که الله گفت فکان قاب قوْسیْن أوْ أدْنى‏.


و اگر نوح را بر کشتى نشاند و دشمن را بدعاء وى هلاک گردانید، مصطفى را بر براق نشاند و از براق بر معراج و از معراج بر رفرف تا بدید عجائب ملکوت عزت و بیافت اجابت دعوت و قبول شفاعت در حق امت، و اگر ابراهیم را ملکوت آسمان و زمین بنمود و نام وى خلیل نهاد، مصطفى را جلال و جمال بر کمال خود بنمود، و نام وى حبیب نهاد، و اگر موسى بر طور سخن حق بشنید، مصطفى بر عرش عظیم با حق هام راز بود و هام گفتار و هام دیدار، خلوت گاهى بود او را که نه فرشته مقرب را ور آن اطلاع بود نه پیغامبر مرسل را در آن جاى، چنانک گفت لى مع الله وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل.


مقام لدى سدرة المنتهى


لاحمد لا شک للمصطفى

فقد کان بالقرب من ربه


على قاب قوسین لما دنا

فما مثل احمد فیمن مضى


من الرسل فى سالف من ورى‏

أ فکلما جاءکمْ رسول سخن باز بوعید و تهدید جهودان باز آورد گفت هر چند این پیغامبران ما نشانهاى روشن نمودند و معجزه‏هاى صادق آشکارا کردند، اما آن جهودان از خود رائى قدم بیرون ننهادند، بر آنچه دل ایشان خواست قبول کردند و آنچه نخواست بگذاشتند و نه پذیرفتند، لا جرم بد سرانجامى که سرانجام ایشانست و بد جایگاهى که مقام ایشانست. مصطفى ع گفت: «اشتد غضب الله على من قتل نبیا و على من قتله نبى»


و قال «کل ذنب عسى الله ان یغفره الا من مات مشرکا، او مومن یقتل مومنا متعمدا»


و قال ع «لزوال الدنیا اهون عند الله من قتل رجل مسلم و لو ان اهل السماء و الارض اشترکوا فى دم مومن لاکبهم الله فى النار، یجی‏ء المقتول بالقاتل یوم القیمة ناصیته و رأسه بیده و أوداجه تشخب دما یقول یا رب قتلنى حتى یدنیه من العرش.»


و قالوا قلوبنا غلْف اشارت آیت آنست که دل بیگانگان در پرده شقاوت است رب العزة چون کسى را مهر شقاوت بر دل نهد، و رقم نابایست بروى کشد، از اول دل وى سخت گرداند. چنانک گفت ثم قستْ قلوبکمْ منْ بعْد ذلک پس سیاه گرداند کلا بلْ ران على‏ قلوبهمْ پس غاشیه بى دولتى بسر او در کشد قلوبنا غلْف پس قفل بیگانگى بر آن زند أمْ على‏ قلوب أقْفالها پس بمهر نومیدى ختم کند، ختم الله على‏ قلوبهمْ و على‏ سمْعهمْ آن گه بسکه جدایى ضرب کند بلْ طبع الله علیْها بکفْرهمْ آن گه بیکبارگى واخودش برگرداند و نقلب أفْئدتهمْ. آن گه ندا در عالم دهد که ما این دل را نخواهیم و نمى‏پسندیم أولئک الذین لمْ یرد الله أنْ یطهر قلوبهمْ نعوذ بالله من سخطه و نقمته.